عصر ایران؛ مهرداد خدیر - 5 بهمن یادآور اولین انتخابات ریاست جمهوری در کشوری است با تاریخ دراز دامن سلطنت یا چند صد سال هم حکومت نمایندگان خلفا. از سوی دیگر نشانگر حال و هوای سال 58 و انتخاباتی بدون نظارت استصوابی.
با این حال این روز به خاطر برآمدۀ آن (ابوالحسن بنیصدر) عملا بایکوت شده در حالی که اتفاقات بعدی وعزل اولین رییس جمهوری ایران از اهمیت انتخابات 5 بهمن نمیکاهد و جدای این او در مهر 1400 درگذشته و به تاریخ پیوسته و حساسیت دوران حیات که فعالیت انتقادی داشت هم موضوعیت ندارد و یادکرد آن در چهل و پنجمین سال گرد جا دارد هر چند که ما به سهم خود یکی دو نوبت در این باره نوشتهایم.
فارغ از نام و سرنوشت اولین «رییس جمهوری» ایران اهمیت پنجم بهمن 1358 در این است که تاریخ ایران را میتوان به قبل و بعد از آن تقسیم کرد زیرا برای اولین بار در تاریخ چند هزار ساله کشور انتخاب رییس اجرایی مملکت به رأی مستقیم مردم سپرده شد. کاری که پیش از آن هرگز و هرگز سابقه نداشته است.
انتخاب رییسالوزرا یا نخست وزیر با رأی غیر مستقیم و از طریق مجلس شورای ملی البته بعد از انقلاب مشروطه در سال 1285 خورشیدی مسبوق است اما همین هم بعد از مشروطه مرسوم شد و پیش از مشروطه چنین نبود.
در پنجم بهمن ماه 1358 خورشیدی و کمتر از یک سال پس از سرنگونی سلطنت، ایرانیان برای نخستین بار امکان انتخاب مستقیم رییس جمهوری را پیدا کردند. در این انتخابات 67.4 درصد واجدین شرایط شرکت کردند که هر چند نسبت به همهپرسی جمهوری اسلامی در فروردین همان سال و انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی کمتر بود اما باز هم عدد قابل قبولی به لحاظ نرخ مشارکت به حساب میآمد.
در مجموع ۱۴ میلیون و ۱۵۲ هزار و ۸۸۷ رأی اخذ شد و ابوالحسن بنیصدر با کسب ۱۰ میلیون و ۷۵۳ هزار و ۷۵۲ رأی و با فاصله بسیار با دریادار سید احمد مدنی که پس از وی در جایگاه دوم ایستاد به عنوان نخستین رییس جمهوری ایران انتخاب شد.
بعد از بنیصدر و مدنی، حسن ابراهیم حبیبی رتبه سوم را کسب کرد در حالی که آرای این نامزد مورد حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به یک میلیون هم نرسید و پس از او به ترتیب صادق طباطبایی، کاظم سامی کرمانی ، صادق قطبزاده و داریوش فروهر رتبههای چهارم تا هفتم را کسب کردند در حالی که مجموع آرای آنان نیز بسیار کمتر از بنیصدر بود و آرای محمد مکری هم ناچیز.
با این حال تا صحبت از پنجم بهمن می شود انتخاب ابوالحسن بنیصدر و اختلافات جدی او با سران حزب جمهوری اسلامی و سرنوشت و عزل او پررنگتر از اصل برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران به نظر میرسد و به همین خاطر سهم این روز چندان که باید و شاید ادا نشده است. رسانههای رسمی نیز برای این که ناگزیر از اشاره به فرجام کار اولین رییس جمهوری ایران نباشند از کنار آن میگذرند حال آن که روزی متفاوت در تمام تاریخ این سرزمین به حساب میآید. انتخاب یک رییس جمهوری در کشوری که با قرون متمادی با پادشاهی شناخته میشد.
درباره آن انتخابات تاریخی 16 نکته را که در نوشته های قبلی آورده یا نیاورده ام و اگر آمده بود با ویراست تازه در زیر میآورم:
1. پرفسور ابراهیم میرزایی زودتر از همه؛ شاید برای نسل کنونی عجیب باشد که بشنود یا بخواند اولین فردی که نام خود را به صورت گسترده و با شعارنویسی روی دیوارها مطرح کرد شخصی بود به نام ابراهیم میرزایی که با عنوان پرفسور میرزایی و قهرمان ورزشهای رزمی خود را معرفی میکرد.
او نه سمت اجرایی داشت و نه در میان سیاستمداران مطرح بود و نه از هیچ یک از طیف های آن زمان (روحانیت، نهضت آزادی، ملیها، محاهدین، چپها و دیگران) حمایت میشد اما در و دیوار تهران و شاید برخی شهرهای دیگر پر از اسم او شده بود و البته چنان که قابل حدس بود نام او در میان نامزدهای نهایی اعلام نشد.
2. مخالفت امام با نامزدی روحانیون؛ رهبر انقلاب روحانیون را از کاندیداتوری منع کرد و بدین ترتیب کاندیداتوری مهمترین گزینه حزب جمهوری اسلامی - آیتالله بهشتی - منتفی شد.
رایزنیهای هاشمی رفسنجانی برای تجدید نظر امام هم ثمر نداد چرا که همچنان بر این موضع بودند که با توجه به تصویب اصل ولایت فقیه و حضور یک مرجع تقلید در رأس نظام و ریاست دو مجتهد بر قوه قضاییه (در آن زمان در قالب دیوان عالی و دادستانی کل کشور) و احتمال ریاست یک روحانی بر مجلس قانونگذاری ضرورتی به قبول مناصب اجرایی از جانب روحانیون و ریاست جمهوری احساس نمیکردند.
البته منع قانونی نداشت ولی نظر امام موجب انصراف روحانیون نامزد شد. این نظر در سومین دوره ریاست جمهوری تغییر کرد. با این حال شاید برای برخی عجیب باشد که بشنوند اگر روحانیون منع نشده بودند شیخ صادق خلخالی هم یک گزینه جدی بود!
3. حذف جلالالدین فارسی؛ گزینه بعدی حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی نیز به خاطر افشای افغانتبار بودن حذف شد. این ادعا را اول بار شیخ علی تهرانی مطرح کرد و ابتدا به حساب اختلافات او با سران حزب جمهوری اسلامی گذاشته شد اما اندکاندک جدیتر شد.
نام جلال الدین فارسی قریب 20 سال بعد و در سال 1377 به خاطر قتلی در طالقان دوباره بر سر زبانها افتاد و پیگیری برادر مقتول - بهمن رضاخانی - که از فعالان ملی مذهبی بود و انتشار خبر در روزنامه سلام مانع آن شد که اقدام فارسی دفاع از خود تفسیر شود و به اتهام قتل سه بار محاکمه شد. در اولی به قتل عمد و در دومی به قتل شبه عمد و در سومی به قتل شبه عمد محکوم شد. او اکنون در شمال کشور دور از سیاست روزگار میگذراند. بهمن رضاخانی که بعد از قتل قذافی برای فارسی در روزنامه اطلاعات پیام تسلیت فرستاده بود دو هفته پیش درگذشت و در مراسم بزرگداشت او جمع کثیری از فعالان سیاسی و خیرین شرکت داشتند و از آقای فارسی هم طبعا یاد شد!
4. انتشار اسناد علیه احمد مدنی؛ افشاگری دانشجویان مسلمان پیرو خط امام علیه دریادار مدنی تنها 24 ساعت قبل از انتخابات صراحتا خلاف قانون بود اما در کاهش آرای او نقش مؤثری ایفا کرد و حتی موجب رد اعتبارنامهاش در مجلس شورای ملی (اسلامی بعدی) به عنوان نماینده کرمان هم شد و همان به ظاهر افشاگری سرنوشت استاندار خوزستان و وزیر دفاع دولت موقت را به کلی تغییر داد و کار او به ترک کشور و مرگ در غربت هم انجامید. هنوز هم پس از 45 سال بر معدود دیوارهای خانههای کلنگی شهر که طعمه بسابفروش ها نشده شعارهایی درتبلیغ تیمسار مدنی باقی است و مشهورتر از همه: رهبر: امام خمینی ، رییس جمهور دکتر سید احمد مدنی. (سنت یادکردن از نامزد نظامی با عنوان دکتر را گویا او پایه گذاشت!)
5. بازماندن مسعود رجوی؛ شورای نگهبانی تشکیل نشده بود تا به صلاحیت کاندیداها رسیدگی کند. هیأت جداگانهای تشکیل شد که شرایط کاندیداها را با موارد قانونی انطباق میداد و فرم کار آنها با مدل استصوابی پس از امام تفاوت داشت.
حذف مسعود رجوی به این دلیل اتفاق افتاد که سازمان مجاهدین خلق اندکی قبلتر به قانون اساسی رأی نداده بود و گفته شد نامزد آنان طبعا نمیتواند در صورت پیروزی، مجری همان قانون اساسی باشد. نظر امام دایر بر این که کسانی که به قانون اساسی رأی ندادهاند نمیتوانند مجری آن باشند موجب کنار رفتن رییس مجاهدین خلق از صحنۀ انتخابات شد. سازمانی که بعدتر و به صورت مسلحانه رویاروی نظام قرار گرفت و به منافقین شهرت یافت و خشونتبارترین اتفاقات را رقم زدند. غالب هواداران مجاهدین خلق در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردند ولی معدودی از آنان به دکتر سامی و نه بنیصدر رأی دادند. بر خلاف تصور در آن مقطع بنیصدر در میان مجاهدین پایگاهی نداشت.
6. ادعای تقلب؛ با این که احمد مدنی مدعی تقلب در انتخابات شده بود اما فاصله آرای او با بنیصدر چنان بود که خود او هم چندان پیگیر نشد و بیشتر به راهیابی به مجلس اول میاندیشید و هر چند دو ماه بعد انتخاب شد اما اعتبارنامهاش رد شد. بسیاری گمان می کنند مهمترین قربانی افشاگریهای دانشجویان پیرو خط امام عباس امیر انتظام بوده و احمد مدنی وزیر دفاع دولت موقت و اولین استاندار خوزستان بعد از انقلاب را از قلم میاندازند.
7. تنوع در خانواده امام؛ نوۀ ارشد امام و فزرند مرحوم مصطفی خمینی – سید حسین خمینی – و داماد امام آیتالله اشراقی آشکارا از بنیصدر حمایت کردند و پس از عزل او اولی از گردونه کنار رفت و دومی نیز کوتاه زمانی بعد درگذشت.
جالب این که از خود خانواده رهبر انقلاب، برادر عروس امام - صادق طباطبایی - هم خود نامزد بود و تصور میشد به دلیل انتساب به امام موسی صدر و امام خمینی و سیمایی بسیار جذاب که به هنرپیشههای مشهور سینما میمانست مورد توجه افکار عمومی قرار گیرد ولی موفق نشد.
آیتالله پسندیده برادر بزرگ رهبر فقید انقلاب هم به علاقه به نیروهای ملی شهرت داشت و به احتمال زیاد به بنیصدر رأی داد. مهمتر از همه هیچگاه مشخص نشد که شخص امام به چه کسی رأی داده است. هر چند که بنیصدر زیرکانه خبر کاندیداتوری خود را بعد از دیدار با امام اعلام کرد و این شایعه درافتاد که نظر ایشان به اوست. خاصه این که جامعه روحانیت مبارز و طیف مهدوی کنی که رقیب حزب جمهوری اسلامی بودند از بنیصدر حمایت کردند. بر این پایه میتوان حدس زد که در خانواده امام قطعا آرا واحد نبوده و حتما بنیصدر، طباطبایی و حبیبی نامهایی بودند که روی برگهها نوشته شد.
8. بازی با برگ سوخته شاه؛ صادق قطبزاده تصور می کرد با تلاش برای بازگرداندن شاه از طریق رایزنی با پاناما برگ برنده را رو میکند و خبر بازداشت چند ساعتۀ شاه بازی را به سود او تغییر میدهد. ولی در این پروژه شکست خورد و همین به وجهه او بسیار لطمه زد تا جایی که آرای بسیار اندک او هیچ نسبتی با شهرت فراوان او نداشت.
9. روی سربرگ بیمارستان قلب؛ مراسم امضای حکم ریاست جمهوری ابوالحسن بنیصدر در بیمارستان قلب در نزدیکی پارک ملت برگزار شد. زیرا امام خمینی به خاطر عارضه قلبی از قم به تهران آمده و در این بیمارستان بستری بود. بیمارستانی که نام آن از "بیمارستان قلب ملکه مادر" به "بیمارستان قلب مهدی رضایی" تغییر یافته بود و امام حکم را روی سر برگ بیمارستان با همین نام اخیر نوشت. نام بیمارستان اما در پاییز 1360 و به خاطر حوادث بعد از شورش مجاهدین -که دیگر منافقین خوانده میشدند- به شهید رجایی تغییر یافت ولو مهدی رضایی پیش از انقلاب و زیر شکنجه ساواک جان باخته باشد.
10. اختلال در پوشش تلویزیونی؛ پخش مستقیم مراسم امضا یا تنفیذ از تلویزیون با اختلال همراه بود. حال آن که بیمارستان قلب چسبیده به صدا و سیماست و دلیل فنی نمیتوانست داشته باشد. برخی این را عمدی دانسته و به صادق قطبزاده نسبت دادند اما سید محمد موسوی خویینیها به عنوان نماینده امام و رییس شورای سرپرستی صدا و سیما مسؤولیت را برعهده گرفت و استعفا کرد.
11 تحلیف، دوشادوش دبیر کل حزب رقیب؛ اولین رییس جمهوری ایران در حالی انتخاب شده بود که کشور هنوز مجلس شورا نداشت. به همین خاطر مراسم تحلیف در مرداد سال بعد و ماه ها بعداز انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. حضور دبیر کل حزب رقیب در مقام رییس دیوان عالی کشور در کنار اولین رییس جمهوری و در مراسم تحلیف از تصاویر ناب آن سال هاست.
هر چند که دکتر بهشتی منتقد بنیصدر بود ولی نه در صورت جلسات شورای انقلاب میان آن دو تقابلی میبینیم و نه در مجلس خبرگان قانون اساسی که عملا شهید بهشتی آن را اداره میکرد و بنیصدر نیز به عنوان نمایندۀ تهران در آن عضویت داشت و چون ریاست جمهوری را هدف گرفته بود به رغم اینکه منتقد ولایت فقیه و سخنور بود تحرک چندانی در خبرگان قانون اساسی از خود نشان نداد و تنها در قبال محدود شدن اختیارات رییس جمهوری در قانون اساسی بر خلاف پیشنویس، کاریکاتوری در روزنامه او (انقلاب اسلامی) چاپ شد که روز بعد روزنامۀ اطلاعات نیز مجدداً منتشر کرد. کاریکاتور، یک مترسک بود. با این حال از خیز خود برای ریاست جمهوری منصرف نشد و نه تنها رییس جمهوری شد که به فرماندهی کل قوا هم رسید.
12. فهرست ناکام برای مجلس؛ موفقیت خیره کننده بنیصدر دوستان او را دچار این تصور یا توهّم کرد که در انتخابات مجلس هم میتوانند با عنوان «دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رییس جمهوری» لیست بدهند و برنده شوند و با کسب اکثریت مجلس یکی از نیروهای نزدیک به بنیصدر و چهرهای مانند علیرضا نوبری را به نخستوزیری برسانند اما آنها تنها در برخی شهرها مانند اصفهان که احمد سلامتیان و دکتر غضنفرپور انتخاب شدند موفقیت کسب کردند و در کل این حزب جمهوری اسلامی بود که مجلس را برد و توانست نخست وزیر مورد نظر خود – محمد علی رجایی- را به بنیصدر تحمیل کند.
بنیصدر بسیار تلاش کرد زیر بار نخستوزیر مورد نظر حزب نرود و راههای مختلف چون معرفی سید احمد خمینی یا مصطفی میرسلیم را امتحان کرد اما دست آخر با اکراه فراوان به محمد علی رجایی تن داد با این امید که سابقۀ عضویت او در نهضت آزادی ایران ( اگرچه استعفا کرده بود) میان او و دکتر بهشتی و حزب فاصله اندازد اما رجایی هرچند عضو حزب نبود با حزب و دبیر کل - آیتالله بهشتی - کاملا همسویی نشان داد تا جایی که در پی عزل بنیصدر کاندیدای حزب برای ریاست جمهوری شد و دومین نخست وزیر جمهوری اسلامی دومین رییس جمهوری هم شد.
13. حسرت به خاطر بازرگان؛ رأی بالای مهندس بازرگان در انتخابات مجلس شورای ملی که بعداًبه مجلس شورای اسلامی تغییر نام داد و تنها دو ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد این حسرت را در دل حامیان او گذاشت که چه بسا اگر بازرگان کاندیدای ریاست جمهوری میشد از ابوالحسن بنیصدر پیشی میگرفت. هر چند که معلوم نشد مردم صرفاً به عقاید لیبرالی بنیصدر رای دادند یا طرح هایی چون وام مسکن و اقتصاد توحیدی هم موثر افتاده بود.
بحث کاندیداتوری مهندس بازرگان در نهضت آزادی مطرح میشود اما کسانی چون عزتالله سحابی مسیر را به سمت حمایت غیر مستقیم از حبیبی سوق دادند. در حالی که حبیبی از آنها فاصله گرفته بود. تصور سحابی این بود که بازرگان به خاطر اشغال سفارت و دفاع از امیرانتظام، محبوبیت سابق را ندارد در حالی که آرای بالا در تهران نشان داد این تلقی نادرست بود و بعدها بازرگان و نهضت آزادی به خاطر از دست دادن این فرصت خود را سرزنش میکردند. اگر بازرگان رییس جمهوری شده بود به احتمال زیاد به سرنوشت بنیصدر دچار نمیشد و جنگ نیز چه بسا آن قدر طولانی و پرخسارت نمیشد و تبعات سیاسی ناشی از حذف اولین رییس جمهوری نیز پدید نمیآمد.
14. سرنوشت های متفاوت؛ حالا دیگر از میان کاندیداهای اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری و 45 سال بعد هیچ یک در قید حیات نیست. شگفتا که سه نفر از آنان با مرگ طبیعی از دنیا نرفتند.
یکی (صادق قطبزاده) تنها سه سال بعد به اتهام مشارکت در طرح کودتا با حمایت آیتالله سید کاظم شریعتمداری و با حکم محمد محمدی ریشهری در شهریور 1361 اعدام شد و دیگری کاظم سامی کرمانی در مطب روانپزشکی خود در تهران و در اول آذر 1367 با ضربات کارد به قتل رسید و سومی (داریوش فروهر) نیز درست 10 سال بعد از دکتر سامی همراه همسرش - پروانه فروهر/ اسکندری - در خانهشان در خیابان هدایت تهران. آن دو نیز با ضربات متعدد، کاردآجین شدند. برخی نیز در غربت چشم از جهان بستند.
15. معاون اول؛ از جمع پنجم بهمنیها حسن حبیبی از دیگران خوشاقبالتر بود زیرا اگرچه اولین رییس جمهوری ایران نشد اما نخستین معاون اول رییس جمهوری در ایران شد و 12 سال بر این مقام بود. عنوانی که پس از حذف نخستوزیری در بازنگری قانون اساسی در سال 1368 ایجاد شد.
از این نظر محمدرضا عارف شبیه اوست که میخواست رییس جمهوری شود و نشد و معاون اول دو رییس جمهور شد. یکی سید محمد خاتمی در سال های 80 تا 84 و دیگری رییس جمهوری کنونی که چند ماهی است بر این مسند است.
16. تشبیه به بنیصدر؛ با این که بنیصدر در سال 60 برکنار و چند ماه بعد از ایران خارج شد و 40 سال بعد در سال 1400 در پاریس درگذشت در چند دوره با اسم او از جانب اصول گرایان و در مقام تهدید دو رییس جمهوری - سید محمد خاتمی و حسن روحانی - مطرح میشد و این که به سرنوشت او دچار خواهند شد در حالی که آن دو - خاتمی و روحانی- خود نماینده مجلس اول شورای اسلامی و مخالف بنیصدر بودند و به احتمال قوی به طرح عدم کفایت سیاسی او رأی داده بودند و حالا نوبت مسعود پزشکیان است که انذار داده شود از او یک بنیصدر جدید میسازند!
به بیان دیگر آن قدر که علاقه دارند از 31 خرداد 1360 و پایان ریاست جمهوری بنیصدر بگویند از 5 بهمن 1358 که اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد نمیگویند.